روزهای فراق (6) - طوفانی ام آرامش من باش
******************* WELLCOME *********************

مدت زیادی نگذشته بود از اون خداحافظی تلخ, که قرار بود دیگه پایان باشه 

که دوباره پیام اومد

" پااااشو لعنتی ...

باهات حرف دارم .... "

نمیدونستم خوشحال باشم یا ناراحت , میدونستم که خیلی بعد اون موضوع بهم ریخته شده 

خودمم دیشب اینقدر عربده کشیدم که حنجرم پاره شد ... از مغازه تا خونه پشت فرمون اینقدر اشک ریختم که دور و ورم رو نمیدیدم 

اینقدر داد زدم , مث دیوونه ها ...

اونم دقیقا مث من بوده 

بعد صحبتامون فهمیمدم , وقتی حالش و برام تعریف کرد 

گفت از بین رفته دیشب تا صبح , داغون شده 

ای خداااااااااا

اما خدا رو شکر , برگشت بهم , آناهیتام برگشت بهم 

چون امیدم زنده بود و نمرد 

گفت بی من نمی تونه , اول من و آخر هم من

خیلی وقت پیش انتظار شنیدن این حرف و ازش داشتم 

برای من , اول خودشه و آخر هم خودشه 

ازش خواستم قول بده تا  تهش باشه حتی اگه شرایط  هیچ وقت جورنشه بازم وایستیم پای هم 

من ازش همین و می خواستم که باورم کنه که بدونه این حرفم و خیلی جدی دارم میگم

توکل به خدا 

نمیدونم چی برامون رقم میزنه اما , می خوام خودم و بسپارم به آغوشش ....

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ تاريخ چهار شنبه 15 / 2 / 1399ساعت 13:58 نويسنده Unknown |